چالش‌های درمان خیانت برای درمانگران خانواده

چالش‌های درمان خیانت برای درمانگران خانواده

دکتر الهه دروگر –روانشناس بالینی، درمانگر مشکلات فردی و خانوادگی

 

 در متون انگلیسی برای پدیده روابط خارج از تعهد یا خارج از خانواده معمولاً از واژه‌های (infidelity،Affair، betrayal) استفاده‌شده است که این واژه‌ها در متون روانشناسی فارسی به خیانت، بی‌وفایی، یا روابط فرا زناشویی ترجمه‌شده است. فارغ از ترجمه این واژه در این نوشتار سعی بر آن است که به چالش‌ها و مسائلی پرداخته شود که درمانگران حوزه خانواده برای درمان این پدیده با آن مواجه هستند.

ازآنجاکه خیانت یکی از آسیب‌زاترین و بحرانی‌ترین مشکلات در روابط زناشویی است، درمان آن نیز یکی از چالش آمیز ترین مداخلات درمانی به شمار می‌آید. چنان‌که می‌دانیم خیانت در اولین مرحله آشکار شدن ممکن است بسیاری از عملکردهای رفتاری، عاطفی و شناختی هر دو نفر را تحت تأثیر جدی قراردهد. به گفته متخصصین این اتفاق به‌مانند یک حادثه تروماتیک می‌تواند باورهای بنیادین فرد راجع به خود، دنیا و دیگران را تغییر دهد و نوعی از عدم تعادل شناختی، عاطفی و رفتاری برای فرد ایجاد کند. در روزهای اولیه آشکار شدن خیانت، بسیاری از انتظارات و استانداردهای فرد خیانت دیده در مورد اعتماد، آینده و حمایت شدن تحت تأثیر قرار می‌گیرد. فرد خیانت دیده آینده را غیرقابل‌پیش‌بینی، کنترل و تغییر می‌بیند، اعتماد و امیدش به زندگی زناشویی را از دست می‌دهد و با احساسات منفی شدید مواجه می‌شود و ممکن است واکنش‌های متفاوتی بروز دهد.

 سه دسته عوامل معمولاً در واکنش فرد به خیانت دخیل است:

الف: عوامل مربوط به خیانت شامل اینکه سطح و گستردگی خیانت تا چه اندازه بوده است، خیانت از چه نوعی بوده است، جنسی، عاطفی یا هردو، طول مدت رابطه خارج از تعهد و مدت‌زمان تداوم و دفعات تکرار آنچه اندازه بوده است، نحوه آشکار شدن خیانت به چه صورت بوده است.

ب: عوامل مربوط به زوج و رابطه زناشویی قبلی آن‌ها: الگوی اختلافات قبلی، میزان رضایت زناشویی قبلی، رابطه جنسی و عاطفی آن‌ها قبل از رویداد خیانت.

ج: عوامل فردی: شامل توانمندی روانی هریک از طرفین، باورها و استانداردهای هرکدام، توانایی مدیریت استرس و تنظیم هیجان و سیستم‌های حمایت اجتماعی و...

ازآنجاکه خیانت مشکلی چندوجهی و چند علتی است در درمان آن نیز توجه به عوامل مختلفی ضروری است و همین موضوع کار درمانگر خانواده را به‌شدت سخت می‌کند.

 خیانت در اولین مرحله آشکار شدن، نظم و انسجام رابطه زناشویی را به‌شدت مختل می‌کند، در مواردی توانایی زوج برای تفکر شفاف و یکپارچه مختل می‌شود و احساسات آن‌ها در طیفی از خشم شدید تا غمگینی و احساس قربانی شدن در نوسان قرارمی گیرد. این موضوع کار مداخلات درمانی را پیچیده‌تر می‌کند.

 از دیگر مشکلاتی که درمانگران ممکن است با آن روبه‌رو شوند همکاری نکردن فرد خیانت دیده در درمان به دلیل خشم زیاد به همسر یا حتی درمانگر است.

 از مهم‌ترین پیامدهای خیانت آن است که هویت و تمامیت رابطه زناشویی در خیانت تهدید و گاهی شکسته می‌شود.

موضوع چالش آمیز دیگر بی‌اعتمادی است، فرد خیانت دیده ممکن است نه‌تنها به همسرش بی‌اعتماد شده باشد بلکه گاهی به درمان، درمانگر و رابطه درمانی هم نمی‌تواند اعتماد کند.

از دیگر مشکلات فرا روی درمان، احساسات دو سوگرایانه فرد خیانت دیده و در مواردی هر دو نفر راجع به حفظ رابطه زناشویی یا پایان دادن به آن است. ما به‌عنوان درمانگر ممکن است با این سؤالات مکرر زوج مواجه شویم که آیا رابطه به حالت عادی برمی‌گردد؟ چه انتظاری از هم داشته باشند؟ چه زمانی رابطه آن‌ها به حالت قبل برمی‌گردد؟ آیا باید جدا از هم زندگی کنند یا باهم؟ آیا این موضوع را با افراد خانواده مطرح نمایند یا خیر؟ به عبارتی آن‌ها هیچ نقشه یا طرحی از رابطه کنونی ندارند و ممکن است از درمانگر انتظار داشته باشند که این طرح را برایشان مشخص کند. گاهی حتی درمانگر را برای این موضوع تحت‌فشار قرار دهند.

در رویکردی که خیانت را نوعی اتفاق تروماتیک بین فردی می‌داند درمان شامل سه مرحله به‌هم‌پیوسته می‌شود:

 الف- مرحله مداخله در بحران که شامل وارسی و فهم خیانت، درک احساسات زوج و کمک به آن‌ها برای مدیریت بحران، ارزیابی دقیق تاریخچه رابطه و تاریخچه و سابقه خیانت و مفهوم‌پردازی مشکل می‌شود.

ب: در مرحله دوم نقش درمانگر کمک به زوج است برای بررسی علل خیانت و درک عوامل اصلی که به این اتفاق دامن زده است و زمینه‌ساز بروز خیانت شده است.

ج: حرکت در جهت بازسازی و ایجاد بافت جدیدی از رابطه و آمادگی برای نوسان‌های احتمالی رابطه درآینده.

ما به‌عنوان درمانگر در مرحله اول، با حجم وسیعی از احساسات خشم، گناه، شرم، بی‌ارزشی، ترس، بی‌اعتمادی و به‌طورکلی، آشفتگی هیجانی زوج مواجه هستیم. در این مرحله انتظارات، فرض‌ها و حتی باورهای بنیادین آن‌ها راجع به خود دنیا و دیگران دست‌خوش آشفتگی می‌گردد. آن‌ها ممکن است رفتارهای آشفته گوناگونی مانند گریه کردن، قهر کردن، پرخاشگری و رفتارهای آسیب‌زننده به خود، همسر یا نفر سوم را انجام دهند.

مهم‌ترین کار درمانگر در این مرحله این است که به زوج کمک کنند تا تسکین پیدا کنند، از آسیب زدن به خود و طرف مقابل دست‌بردارند و از تصمیمات عجولانه خودداری کنند و با احساسات، شناخت‌ها و رفتارهای ناشی از این حادثه کنار بیایند.

در مرحله دوم، وظیفه درمانگر کمک به زوج است تا بتوانند درک جدیدی از خیانت پیدا کنند، عوامل فردی و زوجی را که در بروز خیانت دخیل بوده است، شناسایی کرده و در جهت رفع آن‌ها تلاش کنند.

در بعضی موارد ممکن است وجود یک اختلال یا آسیب روانی دریکی از زوجین به خیانت دامن زده باشد که در این موارد درمان فردی ضرورت می‌یابد.

در مرحله سوم درمانگر به زوج کمک می‌کند که از گیر افتادن در این اتفاق جلوگیری کنند و نگذارند این اتفاق بر تمام زندگی‌شان سایه بیفکند. درمانگر به آن‌ها کمک می‌کند تا بتوانند در صورت تمایل به تداوم رابطه، آن را بازسازی نموده و تمهیداتی برای نوسانات ارتباطی آینده در نظر بگیرند.

در هر سه مرحله‌ی درمان، تکنیک‌ها و فنون مختلفی برای مداخله وجود دارد که درمانگر را در جهت رسیدن به هدف یاری می‌نمایند؛ که در نوشتارهای آینده به آن خواهیم پرداخت.

دیدگاه کاربران
ارسال دیدگاه